آخرین اخبار

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای امدادگر؛ سردار نصرالله فتحیان دوشنبه 21 آبان ماه در نخستین یادواره 54 شهید امدادگر دفاع مقدس و مقاومت استان گلستان گفت: سفره با برکت در هلال‌احمر جمهوری اسلامی و در سراسر کشور برپاست و امروز به همت و تلاش مجاهدانه‌ هلال‌احمر گلستان و هدایت و راهبری دکتر کولیوند در حال انجام است. مسئول موسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت افزود: مردم گلستان در دوران دفاع مقدس برای عزت و استحکام کشور، جوانان را به عنوان بالاترین سرمایه و دارایی خود هدیه کردند و در لشکر با عظمت 25 کربلا 40 هزار شهید...

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای امدادگر؛ در حاشیه یادواره ۵۴ شهید امدادگر دفاع مقدس و مقاومت استان گلستان از 4 کتاب حوزه مقاومت رونمایی شد. در یادواره «سرو سرخ» استان گلستان، دکتر پیرحسین کولیوند، رئیس جمعیت هلال‌احمر، سردار نصرالله فتحیان، مسئول مؤسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت و جمعی از مسئولان و مدیران استانی، حضور داشتند. در حاشیه این مراسم از 4 عنوان کتاب، با نام‌های «شناسه سرخ»، «عروسی بهار نارنج»، «مردی برای همیشه» و «چشم‌های بی‌بی» رونمایی شد. 3 عنوان کتاب عروسی بهار نارنج، مردی برای همیشه و چشم‌های بی‌بی، مجموعه داستان‌های کوتاه با محوریت زمان...

‌داستان کوتاه «5‌ سال و 7‌ ماه و ‌10 روز» به‌یاد امدادگر شهید ‌احمد سلطانی؛ احمد در مغازه سلمانی ‌‌نشسته ‌و منتظر بود که نوبتش ‌شود. نور آفتاب از پشت شیشه‌های در ِچوبی مغازه روی صورت او و آینه‌ها می‌تابید و انعکاس پیدا می‌کرد. ذرات غبار معلق در فضای مغازه زیر ستون‌های نور می‌رقصیدند و بالا می‌رفتند. دامادی روی صندلی ساده جلوی آینه نشسته بود و استاد سلمانی «اوستا غلام» مشغول تراشیدن ریش او ‌بود. اوستا غلام گهگاهی با او شوخی می‌کرد و می‌خندید. یک پیکان جوانان گُلکاری شده با رنگ زردقناری جلوی مغازه پارک شده بود. غیر از احمد...

داستان کوتاه پلاک، به‌یاد امدادگر شهید عبدالخالق قاری‌زاده ‌ابرقویی؛ وقتی مادر از خواب بیدار شد، هنوز تا اذان صبح دقایقی باقی مانده بود. درونش احساساتی گنگ و تلخ و شیرین در‌هم آمیخته بود. دستی به چشمانش کشید و کمی به اطراف نگاه کرد تا ‌‌به تاریکی عادت کند‌. نگاهش را به جست‌وجوی پسرش در اتاق سه در چهار گرداند‌. عبدالخالق را دید که کنار در خوابیده است و یکی از لته‌های در را هم باز گذاشته تا وقتی صبح علی‌الطلوع خواست از خانه بیرون برود، کسی با صدای غژغژ لولاها و ناله‌های کشدار در چوبی قدیمی بیدار نشود‌ اما چیزی...

داستان کوتاه پشت خاکریزها، به‌یاد شهید امدادگر علی اکبر کارگر؛ یکی از شب‌های بهمن سال1364 بود؛ جشن‌های پیروزی انقلاب شروع شده بود و خانواده دور هم نشسته بودند و شام می‌خوردند و از «علی» پسر خانواده صحبت می‌کردند. تلویزیون در حال پخش سرودهای انقلابی بود. قطرات باران به شیشه پنجره می‌خورد و طنین آن در اتاق پیچیده شده بود. لحظه ‌‌پخش اخبار فرارسید. -یه‌ذره صداشو بیشتر کنید ببینیم چی می‌گه؟! ظاهرا رزمنده‌ها امروز عملیات کردن‌… پدر خانواده بود که این را گفت؛ پسر دیگر خانواده بلند شد و پیش تلویزیون سیاه و سفید رفت و پیچ صدای آن را چرخاند....

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی کنگره شهدای امدادگر؛ یادواره ۵۴ شهید امدادگر دفاع مقدس و مقاومت استان گلستان در قالب یادواره «سرو سرخ» روز دوشنبه ۲۱ آبان ماه در حسینیه عاشقان ثارالله گرگان برگزار می‌شود. سخنرانان مراسم دکتر پیرحسین کولیوند رئیس جمعیت هلال‌احمر جمهوری اسلامی ایران، سردار نصرالله فتحیان مسئول مؤسسه بهداری رزمی دفاع مقدس و مقاومت خواهند بود. این مراسم بزرگ همزمان با نماز مغرب و عشاء با حضور خانواده‌های معزز شهدا، مسئولین کشوری و استانی و عموم مردم شهید پرور گلستان و مداحی کربلایی حسن جعفری برگزار می‌شود. استان گلستان باحدود ۲ میلیون جمعیت در دوران هشت سال...

«‌داستان کوتاه مردی برای همیشه»به‌یاد شهید امدادگر؛ حاج عبدالرحمان حیدری‌؛ بیشتر شب‌ها و روزهای زندگی 27‌ساله ‌عبدالرحمان- از زمان تولدش در نوروز سال 1335 در روستای مدوئیه ‌تا هنگام شهادت در 12اسفند 1362‌در منطقه جوانرود – در خدمت به مردم و کمک و دستگیری از نیازمندان و هموطنانش گذشت. در و دیوارهای روستاهای محروم در زمانی که به عنوان سرباز سپاه ترویج به ‌مردم خدمت می‌کرد‌، اتاق‌ها و راهروهای دانشگاه علوم پزشکی اصفهان‌، نمازخانه بیمارستان دکتر چمران اصفهان – که چشمان خسته مردی را می‌دید که فقط چند دقیقه فرصت پیدا می‌کرد که پلک‌هایش را روی هم بگذارد – بیابان‌های...

«داستان کوتاه مسافر» به‌یاد شهید امدادگر مدافع حرم، محمد هادی‌نژاد؛ از وقتی که محمد با گروه جهادی‌اش پا به روستا گذاشته بود، حال و هوای روستا کاملا عوض شده بود. اهالی ‌ابتدا باورشان نمی‌شد‌ این گروه سختکوش که همه‌جور آدمی را -‌از دانشجو و دکتر و مهندس تا بسیجی و هلال‌احمری و طلبه‌- در خود جای داده‌، از خروسخوان صبح تا پاسی از شب مشغول کار هستند و بدون گرفتن هیچ دستمزدی و فقط با نیت قربت الی‌الله برای کمک به آنها آمده‌اند. روستایی که تا قبل از آمدن گروه، ‌‌زیر باری از مشکلات نفس‌هایش به شماره افتاده بود، حالا...

«‌داستان کوتاه کهنه‌سرباز»به‌یاد شهید امدادگر‌ مدافع حرم، حمید قنادپور؛ حمید‌ ‌برسرمزار همرزمان شهیدش حاضر شده بود‌. ریزگردها و غباری که بیشتر وقت‌ها میهمان آسمان شهر اهواز بود، او را هم به‌سرفه می‌انداخت و روی سنگ قبرها و قاب‌های عکس شهدا را می‌پوشاند‌‌‌. ‌حالا او داشت گرد و غبار روی قبرها و قاب عکس‌ها را یکی‌یکی و باحوصله تمیز می‌کرد و سپس آنها را با گلاب شست‌وشو می‌داد. به‌عکس جوان‌های درون قاب نگاه می‌کرد که روزی همسنگرهای خودش بودند؛ دستی به موهای خاکستری‌رنگ خود‌ ‌‌کشید و چهره‌اش را مجسم ‌کرد که گذر زمان داشت خطوط آن را عمیق‌تر می‌کرد. احساس آدم‌هایی...

داستان کوتاه محسن و سنجاقک‌هایش، براساس زندگی شهید محسن رنجبر مبارک‌آبادی‌؛ حسین آقا، پدر خانواده کلاه حصیری را روی سرش جابه‌جا کرد‌. ردی از دستان گِلی‌اش روی پیشانی‌اش شکل گرفت و بعد به شالیزار چشم دوخت. هوا دَم کرده و آفتاب سوزان بود‌. بچه‌ها از کوچک و بزرگ پابه‌پای پدر و مادرشان کار می‌کردند. بسته‌های گره خورده شالی را باز ‌و ساقه‌های شالی را در گِل فرو می‌کردند و قدم‌به‌قدم عقب می‌رفتند. محسن، پسر نوجوان خانواده که برای کمک به پدر و مادرش مدت‌ها بود دیگر به مدرسه نمی‌رفت هم مانند دیگران کار می‌کرد و زحمت می‌کشید. ربابه‌خانم‌، مادر خانواده...