«تُنگ شیشهای»؛ قصهای از زندگی شهید اسماعیلی
داستان کوتاه «تُنگ شیشهای» بهیاد امدادگر شهید، محمد اسماعیلی؛ محمد روی تخت بیمارستان افتاده بود… دور تا دورش دیوارهایی از جنس شیشه بود؛ انگار او را درون یک تُنگ شیشهای گذاشته بودند. یک تُنگ شیشهای که آب آن راکد و بدون اکسیژن بود و ماهی قرمزرنگ زیبای درونش به حالت خفگی افتاده بود و دهانش را به سختی باز و بسته و خودش را روی سطح آب میکشاند و رها میکرد. چند لوله به رنگهای مختلف به بینی و دهانش وصل بود تا اکسیژن خالص را به او برساند و بتواند نفس بکشد. بدنش رنجور و خسته شده بود؛ مثل...