«چراغانی»؛ داستان کوتاهی از زندگی شهید مهرداد حمزهرفعتی
داستان کوتاه «چراغانی» بهیاد امدادگر شهید، مهرداد حمزهرفعتی؛ پاهایش را که در کوچه گذاشت، هیچکس به استقبالش نیامده بود. او انتظار داشت که کوچه را چراغانی ببیند؛ پارچه نوشتههایی هم در گوشه و کنار بر دیوارها نصب شده باشد؛ او انتظار داشت خانواده و همه اهل کوچه با سینی قرآن و اسپند و گُل و شیرینی در کوچه منتظرش باشند و با سلام و صلوات او را بر دوش بگیرند… در حالی که غرق در بوسهاش میکنند، او را به خانه بدرقه کنند اما کوچه خلوت بود و به جز چند کودک که در کنار خانهای مشغول بازی «لِیلِی» بودند،...